چهارشنبه ۰۵ اردیبهشت ۰۳

بيا زندگي را بدزديم! – مجله زنده خبري

اطلاعات جامع تخصصي تكنولوژي و موبايل هاي هوشمند را در اين وبلاگ بيابيد.

بيا زندگي را بدزديم! – مجله زنده خبري

۶ بازديد

منصفانه است كه بگوييم محبوبيت و شهرت سهراب سپهري تنها به فضاي خاص دهه 1960 برمي گردد. زيرا زندگي او واقعاً شاعرانه است و شايسته اين همه توجه است. به گزارش مجله زنده خبري در يادداشتي از عصر ايران نوشته شده توسط مهرداد كدير: “اين واقعيت كه سهراب سپهري قبلاً به بهانه سالگرد يا در …

بيا زندگي را بدزديم! – مجله زنده خبري https://livemag.ir/2021/04/بيا-زندگي-را-بدزديم-مجله-زنده-خبري/ https://livemag.ir/2021/04/بيا-زندگي-را-بدزديم-مجله-زنده-خبري/#respond مجله زنده خبري Wed, 21 Apr 2021 06:56:30 0000 عمومي https://livemag.ir/2021/04/بيا-زندگي-را-بدزديم-مجله-زنده-خبري/ منصفانه است كه بگوييم محبوبيت و شهرت سهراب سپهري تنها به فضاي خاص دهه 1960 برمي گردد. زيرا زندگي او واقعاً شاعرانه است و شايسته اين همه توجه است. به گزارش مجله زنده خبري در يادداشتي از عصر ايران نوشته شده توسط مهرداد كدير: “اين واقعيت كه سهراب سپهري قبلاً به بهانه سالگرد يا در …

منصفانه است كه بگوييم محبوبيت و شهرت سهراب سپهري تنها به فضاي خاص دهه 1960 برمي گردد. زيرا زندگي او واقعاً شاعرانه است و شايسته اين همه توجه است.

به گزارش مجله زنده خبري در يادداشتي از عصر ايران نوشته شده توسط مهرداد كدير: “اين واقعيت كه سهراب سپهري قبلاً به بهانه سالگرد يا در مقاله اي درباره” سفر “سهراب سپهري درگذشت و من در اين وب سايت نوشتم مانعي براي ذكر روز اول ماه مه (1980) نيست. از روزي كه سهراب سپهري مربي دائمي است. شاعر ، نويسنده و هنرمند مشهور و محبوب ايراني ، معروف به فروك (فرخزاد) با نام مستعار (سهراب) ، اين ادعا را كه شعر جديد نمي تواند با توده ها ارتباط برقرار كند ، باطل مي كند. اما شهرت سهراب سپهري در ميان مردم پس از درگذشت شاعر بيش از سالهاي زندگي وي است و در اين 41 سال بيشتر از او نام برده مي شود. هم در شعر و هم در نقاشي.

در نشريات قبلي ، نكاتي را ذكر كردم كه بعداً مي توانم بيان كنم ، اما از آنجا كه اين مقاله به صورت مجموعه اي از مقاله هاي فرهنگي و ادبي است ، من اخيراً پروفسور شفيعي كدكني را در سخنراني هاي سال گذشته “سبك شناسي” دنبال كردم و مطالب جديدي را شنيدم نكته درباره اين واقعيت كه او بسيار فني به نظر مي رسيد و نه اينكه شعر ناگهان از او سرريز كرد ، اما او عمدا “از هنجار خارج شد” و سبكي را در “محورهاي تداوم و رفاقت” ايجاد كرد.

همانطور كه بسياري فكر مي كنند ، او شاعر گوشه اي بود و نمي دانست كه زياد سفر كرده و در نمايشگاههاي مختلف نقاشي شركت كرده و مكانهايي را ديده است كه آهوان ، شاملو و فرو هرگز در آنجا نبوده اند.

دكتر شفيع كدكني معتقد است كه وقتي سهراب مي گويد “در ميان كلمات سبز نجومي يك صندلي درست كن” ، از عبارت ساده “يك صندلي در ميان چمن هاي سبز باغ بياورد” استفاده مي كند ، كلمات مانند “آورد ، چمن و باغ” را به Arranged تغيير مي دهد مانند “گشنيز ، فصيح و نجومي” ، به شرح زير ؛ با اين حال ، اين تكنيك نبايد براي ما خيلي واضح باشد و فقط تكنسين ها بايد پس از بررسي دقيق ، مانند حافظ ، متوجه شوند كه در نگاه اول تكنيك او نشان داده نمي شود و ما فقط از آن لذت مي بريم.

من نمي خواهم اين بحث از سبك را ادامه دهم ، اما پيشنهاد شد كه اين يك نكته جديد براي خوانندگاني است كه مقالات قبلي را خوانده اند ، در غير اين صورت شافعي از سپهري به عنوان يك شاعر بزرگ ياد مي كند.

باري ، 41 سال پيش و در چنين روزي – اول ماه مه 1980 – در تهران درگذشت و اگرچه روزنامه ها به اين واقعه توجه داشتند ، در آن زمان ذهن و زبان مردم چنان درگير و متمركز بر سياست بود كه آنها نمي توانند با شاعري كه آشكارا به سياست فاصله و انزجار براي نشان دادن همنشيني و همدلي احتياج دارد ، سر و كار داشته باشند: “قطاري ديدم كه سياست مي رود و آنچه خالي مي گذرد …”

با اين وجود ، با شروع جنگ و حوادث بعدي در سال 1981 ، جامعه و دولت جديد به گفتمان اطمينان بخشي احتياج داشتند و شعرهاي سهراب كه راه به جايي نمي برد محبوب شد. به عبارت ديگر ، هر چقدر سياست باعث شد در زمان مرگش به شهرت نرسد ، همان سياست باعث شد كه به شهرتي خارق العاده و گاه بيش از سه شاعر معاصر خود – شاملو ، فروو و آهوان – دست يابد. زيرا دو مورد از اين سه مورد در راديو كاملاً ممنوع شدند و يك مورد نيز ممنوعيت برادري (اخوان).

احمد شاملو در جايي گفته بود: “شعر من زنگ بيداري است و بعضي از شعرها لالايي هستند” و تصور مي شد كه آنها سهراب سپهري را مسخره مي كنند. با اين حال ، همانطور كه گفته شد ، يكي از شرايط سهراب سپهري اين است كه اگرچه از سياست گريزان است ، اما همين سياست او را به صحنه مي آورد.

غير از ماجراي تحريم هاي پس از انقلاب در راديو و يكي از چهره هاي برجسته ، زبان نيما دشوار بود و احمد شاملو و اخوان زنده بودند و نمي توانستند تمام ابيات Foro را نقل كنند. بنابراين تنها كشور باقيمانده سهراب سپهري بود كه درگذشت و شعرش سياسي نبود. اگرچه عرفان وي طرف بوديسم است ، اما فقط گفت: “من يك مسلمان هستم ، قبله من يك گل سرخ است” براي اثبات برادري كافي بود. منصفانه است كه بگوييم محبوبيت و شهرت سهراب تنها به فضاي خاص دهه 1960 برمي گردد. زيرا زندگي او واقعاً شاعرانه است و شايسته اين همه توجه است. يكي از جذابيت هاي او اين است كه در حالي كه متواضع ، خجالتي و گوشه گير بود ، هرگز منزوي نبود و همانطور كه گفته شد ، سفرهاي زيادي را انجام داد و به شرق و غرب جهان سفر كرد و در نمايشگاه هاي مختلف هنري شركت كرد.

او همچنين به فرانسه رفت اما عاشق شرق بود. هند ، چين ، افغانستان و ژاپن از جمله سرزمين هايي بود كه وي ديد و زندگي كرد. در ژاپن هنر “منبت كاري” را آموخت و به شعر ژاپني علاقه مند شد. بنابراين بايد روشن شود كه اين عقيده كاملاً اشتباه است ، زيرا او وقت خود را در خلوت در گوشه كاشان مي گذراند. در حالي كه كارگر بود. هم كارهاي دفتري و هم كار معيشت دستي. در دهه 1930 ، وي در وزارت كشاورزي استخدام شد و به عنوان رئيس سازمان سمعي و بصري وزارت كار كرد ، و همچنين پروژه هاي مشتركي را با شاملو انجام داد. در اوايل دهه 40 ، وي همچنين در آكادمي هنرهاي تزئيني تدريس مي كرد.

وي با بورسيه تحصيلي به فرانسه سفر كرد ، اما ناگهان بورس تحصيلي وي خاتمه يافت و در بوكس ​​و دوقطبي در پاريس ماند. در حالي كه متعهد به تكميل چندين نقاشي بود ، مجبور شد براي پيمانكاري كار كند تا شيشه هاي ساختمان هاي بلند را تميز كند ، دو سر آن را بهم متصل كند و در فرانسه بماند ، كه براي اين كار از يك ساختمان 20 طبقه آويزان شد.

در اوج انقلاب ، او در سال 1957 بيمار شد و در سال 1958 براي معالجه به لندن رفت ، اما سرطان او پيشرفت چشمگيري كرد. وي به تهران بازگشت و ماههاي آخر را براي مبارزه با مرگ گذراند ، تا اينكه سرانجام در اول ماه مه سال 1980 استراحت كرد و جسد وي را به روستاي مشهد اردهال منتقل كردند. درگذشت و در زادگاهش جاودانه شد. نقاشي هاي او در معتبرترين حراجي هاي هنري با بالاترين قيمت به فروش مي رسد.

برخي از آيات وي فراتر از زمين و زندگي مادي و عادي است و به نظر مي رسد از جهان ديگري سرچشمه مي گيرد:

قسم مي خورم تماشا مي كنم

و به ابتداي كلمه

و بگذاريد كبوترها از ذهن پرواز كنند

يك كلمه در سلول وجود دارد …

به اونها گفتم

لبهاي آفتابي جلوي درب تو

اگر در را باز كنيد ، اين رفتار شما را روشن مي كند

همچنين جالب است بدانيد كه در همان سال 59 شعر از سهراب سپهري در كتاب هاي درسي دوم دبيرستان قرار گرفت.

يادم مي آيد معلم ادبيات ما در دبيرستان البرز اين شعر را مسخره مي كرد: “من با كوبيدن بر روي پنجره ها شستشو مي كنم” ، و من پرسيدم اين به چه معناست و من شعرهاي سهراب را در تابستان خوانده ام. هرچند كه اين كار را دوست نداشتم چون سياسي نبود ، اما گفتم “وضو گرفتن” به معناي “ايمان داشتن” است و “پنجره كوبيدن” نيز به معناي “آزادي” است ، زيرا از پنجره بسته هيچ صدايي وجود ندارد ، كه يعني “من اعتقاد دارم.” در آزادي “و چه لذتي داشت. در اين لحظه تحسين و تحسين كنيد!

چون مي ترسم انتقاداتي كه دكتر شفيع كدكني نقل كرده از لذت دوستدارانش در شعر سهراب كاسته شود ، بنابراين بگذاريد آنچه را كه او مشتاق خواندن شعر سهراب است ، اضافه كنم:

براي سرقت زندگي

“پس بياييد بين دو جلسه تقسيم شويم …”

انتهاي پيام

https://livemag.ir/2021/04/بيا-زندگي-را-بدزديم-مجله-زنده-خبري/feed/ 0

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.