چهارشنبه ۰۵ اردیبهشت ۰۳

روايتي «از ام‌الرصاص تا خان طومان»

اطلاعات جامع تخصصي تكنولوژي و موبايل هاي هوشمند را در اين وبلاگ بيابيد.

روايتي «از ام‌الرصاص تا خان طومان»

۹ بازديد

ستون ما در حال پيشروي بود. ما از ام الرصاص به سمت ام البابي حركت كرديم. گلوله باران دشمن لحظه اي متوقف نمي شود. ستون هاي شهدا در كنار ما به زمين افتاده بود. كساني كه زخمي شدند به ما اخلاق و قدرت قلبي دادند. آنها فرياد زدند: “برو! برو و به امام زمان كمك …

روايتي «از ام‌الرصاص تا خان طومان» https://livemag.ir/2021/03/روايتي-از-ام‌الرصاص-تا-خان-طومان/ https://livemag.ir/2021/03/روايتي-از-ام‌الرصاص-تا-خان-طومان/#respond مجله زنده خبري Sat, 27 Mar 2021 10:47:15 0000 فرهنگ و هنر https://livemag.ir/2021/03/روايتي-از-ام‌الرصاص-تا-خان-طومان/ ستون ما در حال پيشروي بود. ما از ام الرصاص به سمت ام البابي حركت كرديم. گلوله باران دشمن لحظه اي متوقف نمي شود. ستون هاي شهدا در كنار ما به زمين افتاده بود. كساني كه زخمي شدند به ما اخلاق و قدرت قلبي دادند. آنها فرياد زدند: “برو! برو و به امام زمان كمك …

ستون ما در حال پيشروي بود. ما از ام الرصاص به سمت ام البابي حركت كرديم. گلوله باران دشمن لحظه اي متوقف نمي شود. ستون هاي شهدا در كنار ما به زمين افتاده بود. كساني كه زخمي شدند به ما اخلاق و قدرت قلبي دادند. آنها فرياد زدند: “برو! برو و به امام زمان كمك كن! “برويد آنها را درك كنيد!”

به گزارش مجله زنده خبري ، كتاب “از ام الرصاس تا خان طومان” روايتي از خاطرات شهداي هشت سال حفاظت مقدس و شهداي مدافع حرم خان طومان است.

در اين اثر ، شرح خاطرات دفاع مقدس ، از جمله عمليات كربلاي 4 در ام الرصاص و حماسه خان طومان در سوريه براي مقابله با تروريست هاي تكفير به دست شيرهاي مازندران.

مصيب معصوميان ، نويسنده كتاب از ام الرصاص تا خان طومان ، سعي كرد همه وقايع خان طومان را بنويسد. متن مكالمات بي سيم و عكس شهدا نيز در انتهاي كتاب ضميمه شده است.

در بخشي از آن مي خوانيم: «هر لحظه منتظر مي ماندم تا گلوله اي در جايي از بدن منفجر شود ، اما انگار هيچ گلوله بي هدف به كسي اصابت نكرده است. مثل برگ درختي كه بدون اراده حقيقت روي زمين نمي افتد.

ستون ما در حال پيشروي بود. ما از ام الرصاص به سمت ام البابي حركت كرديم. گلوله باران دشمن لحظه اي متوقف نشد. ستون هاي شهدا در كنار ما به زمين افتاده بود. كساني كه زخمي شدند به ما اخلاق و قدرت قلبي دادند. آنها فرياد زدند: “برو!” برو و به امام زمان كمك كن! “برو ببين!”

“كمي بعد فهميديم كه دشمن ما را محاصره كرده است! …”

انتهاي پيام

https://livemag.ir/2021/03/روايتي-از-ام‌الرصاص-تا-خان-طومان/feed/ 0

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.